به گزارش اکوایران، تیتر خبرگزاری رویترز در روز چهارشنبه این بود: تهران پیشنهاد هسته‌ای آمریکا را رد کرد و به ادامه غنی‌سازی اورانیوم متعهد شد.

خواندن این تیتر ممکن است این تصور را ایجاد کند که منطقه در آستانه جنگ است و مذاکرات واشنگتن و تهران به بن‌بست رسیده‌اند. اما در همان روز، نیویورک تایمز گزارشی منتشر کرد با عنوان «آمریکا پیشنهاد گامی موقت در مذاکرات هسته‌ای ایران با امکان غنی‌سازی محدود را ارائه داد».

این تناقض در اخبار طی روزهای اخیر بارها تکرار شده است. این امر چندان هم عجیب نیست، زیرا یک طرف یعنی آمریکا، دیدگاه روشن و درک عمیقی از مسئله ندارد؛ و رهبری آن بر عهده فردی است -یعنی دونالد ترامپ- که تحت تأثیر صداهای مختلف اطرافش قرار می‌گیرد و هیچ اصل یا رویکرد واقع‌گرایانه‌ای برای رهبری خود ندارد.

به نوشته وبسایت موندووایس، اما در طرف ایران، موضع روشنی وجود دارد، هرچند گاهی لحن آن به اغراق گرایش دارد. آن‌ها حاضرند تحت نظارت دقیق و گسترده آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قرار بگیرند تا تضمین کنند که غنی‌سازی اورانیوم فقط تا سطوح پایین و برای مصارف غیرنظامی انجام می‌شود. اما حاضر به توقف کامل غنی‌سازی اورانیوم در خاک ایران نیستند و به‌طور منطقی بر روشن شدن چارچوب زمانی و دامنه رفع تحریم‌های آمریکا و بین‌المللی که اقتصادشان را فلج کرده، تأکید دارند.

ایران حتی آمادگی خود را برای همکاری در قالب «کنسرسیوم منطقه‌ای» اعلام کرده است؛ همکاری با کشورهای عربی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی برای غنی‌سازی اورانیوم به منظور مصارف غیرنظامی در نیروگاه‌هایی که آمریکا در ساخت آن‌ها به این کشورها کمک می‌کند. چنین همکاری‌ای همچنین انگیزه‌ای برای تماس آمریکا با فرایند غنی‌سازی فراهم می‌کند و به واشنگتن سطح دیگری از نظارت و اطمینان را می‌دهد.

با وجود اینکه این ترامپ بود که توافق هسته‌ای قدیمی را لغو کرد، ایران حاضر است این همکاری را انجام دهد؛ توافقی که حتی کارکنان خود ترامپ تأیید کرده بودند ایران به آن پایبند بوده است. تهران آگاه است که آن‌ها با حسن نیت عمل کرده‌اند در حالی که غرب، به‌ویژه واشنگتن، چنین نکرده است. اما آن‌ها به اندازه کافی واقع‌گرا هستند که بفهمند برای به سرانجام رساندن یک توافق چه چیزی لازم است، چه عادلانه باشد و چه نباشد.

ایران آمریکا عمان عراقچی

فشارهای متضاد و سیاست نامنسجم در واشنگتن

واقع‌گرایی و انسجام، صفاتی هستند که در دولت ترامپ به‌شدت کم‌یاب‌اند. ترامپ در ابتدا با ترک توافق هسته‌ای ایران در سال ۲۰۱۵، ایالات متحده را در این وضعیت قرار داد، تنها به این دلیل که این توافق، دستاورد برجسته سیاست خارجی باراک اوباما بود. اکنون در دومین دوره ریاست‌جمهوری خود، ترامپ با احتمال وقوع جنگ بر سر این موضوع مواجه است؛ نتیجه بی‌احتیاطی او و بی‌میلی جو بایدن به جبران آسیب‌های وارده توسط ترامپ.

اگرچه سیاست خارجی ترامپ، آنگونه که برخی گفته‌اند، هرگز واقعاً «انزواطلب» نبوده، بخش بزرگی از جنبش «اول آمریکا» در درون دولت چنین دیدگاهی دارد. این جناح در دولت توسط معاون رئیس‌جمهور، جی‌دی ونس، رهبری می‌شود.

خود ترامپ بخش بزرگی از محبوبیت خود در عرصه سیاست خارجی را به مواضع ظاهراً ضدجنگ خود نسبت داده است؛ امری که با توجه به بی‌احتیاطی‌های او که بارها آمریکا را به آستانه جنگ کشانده، بسیار متناقض است. بارزترین نمونه آن، پس از ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده فقید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،  بود.

اما نسخه دوم ترامپ نشان داده است که واقعاً تمایل دارد آمریکا را از درگیری مستقیم با ایران دور نگه دارد. حتی بسیج نیروهای آمریکایی در منطقه را می‌توان به عنوان تلاشی برای نشان دادن قدرت و تهدید در راستای دستیابی به یک راه‌حل دیپلماتیک تفسیر کرد. این موضوع چندان با شتاب ایران برای غنی‌سازی بیش از حد لازم برای مصارف غیرنظامی متفاوت نیست؛ این هم یک اهرم فشار و هم آمادگی برای احتمال شکست مذاکرات است. استقرار نیروهای آمریکایی در خلیج فارس و اقیانوس هند در ماه‌های اخیر نیز می‌تواند و احتمالاً باید در همین چارچوب دیده شود.

واقعیت این است که ترامپ برنامه‌های اسرائیل برای درگیر کردن منطقه در یک جنگ بزرگ جدید را متوقف کرده است. او همچنین بسیاری از صدای‌های تندرو درباره ایران، از جمله طرفداران سرسخت اسرائیل، را از دولت خود کنار گذاشته است. با این حال، در سوی دیگر، دولت او به ایران پیام‌های متناقضی درباره مسائل حیاتی ارسال کرده است.

ایران حاضر نیست حق خود برای استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای را که به عنوان یکی از امضاکنندگان پیمان عدم اشاعه هسته‌ای (NPT) دارد، کنار بگذارد. هرچند این پیمان به‌طور صریح حق غنی‌سازی اورانیوم را تضمین نمی‌کند، اما ایران حق استفاده از انرژی هسته‌ای غیرنظامی را به معنای داشتن این توانایی تفسیر می‌کند. این موضوع برای ایران بسیار مهم است، چون بدون کنترل بر غنی‌سازی، هر برنامه هسته‌ای غیرنظامی آن تحت نفوذ قدرت‌های خارجی، به احتمال زیاد آمریکا، قرار خواهد گرفت. با توجه به تجربه چهار دهه گذشته، انتظار اینکه ایران چنین چیزی را بپذیرد، منطقی نیست.

نیروگاه هسته ای بوشهر

اما دولت ترامپ بین این دو موضع در نوسان است؛ از یک سو پذیرفتن اینکه ایران بتواند تحت نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای مصارف غیرنظامی غنی‌سازی انجام دهد (که امری غیرمعمول نیست، چون آژانس معمولاً بر بسیاری از تأسیسات هسته‌ای کشورها نظارت دارد، هرچند بازرسی‌هایی که ایران تاکنون حاضر به قبول آن‌ها شده بسیار دقیق‌تر است) و از سوی دیگر اصرار بر «غنی‌سازی صفر». موضع دوم برای ایران قابل قبول نیست و همه طرف‌ها می‌دانند که این یک خط قرمز است.

اگر ترامپ به موضع صفر غنی‌سازی پافشاری کند، همانطور که تندروهای دولت او و اسرائیل می‌خواهند، هیچ چشم‌اندازی برای توافق وجود نخواهد داشت. اما به نظر نمی‌رسد که این مسیر در پیش گرفته شود.

هرچند مذاکره‌کننده ارشد، استیو ویتکاف، و وزیر امور خارجه، مارکو روبیو، علناً اعلام کرده‌اند که به موضع غنی‌سازی صفر  پایبند هستند، پیشنهاد اخیرشان به ایران ایده کنسرسیوم منطقه‌ای و اجازه موقت برای غنی‌سازی اورانیوم به منظور مصارف غیرنظامی برای چند سال را شامل می‌شود. این پیشنهاد با شرایط ایران هماهنگ نیست، اما مانع ادامه مذاکرات نمی‌شود.

انعطاف موجود در پیشنهاد مربوط به مسئله غنی‌سازی، بازتاب فشارهای متضاد وارده بر ترامپ است. او حاضر نیست خواسته‌های تندروهای باقی‌مانده در دولتش را به طور کامل نادیده بگیرد، حداقل تا حدی به این دلیل که همچنان ایران را تهدیدی می‌داند که باید در مقابل آن سخت‌گیر باشد.

اما در عین حال، او ترجیح می‌دهد توافقی به دست آید تا جنگی رخ دهد. اگر بتوان در مسئله غنی‌سازی به توافقی رسید، آن‌گاه امکان پرداختن به مسائل دیگر وجود دارد؛ امری که به نظر هر دو طرف واقعگرایانه می‌آید، چون اکنون درباره توافق موقت برای کاهش تنش‌ها صحبت می‌کنند، در حالی که راه‌حلی دائمی در دست بررسی است. این رویکرد شباهت زیادی به کاری دارد که اوباما بیش از یک دهه پیش انجام داد.

اما غنی‌سازی تنها موضوع نیست. پس از رسیدن به توافق موقت یا دائمی درباره این موضوع، مسئله بزرگ بعدی لغو تحریم‌هاست. درباره این موضوع بحث چندانی صورت نگرفته و مشخص نیست که چقدر می‌تواند مشکل‌ساز باشد. غیرقابل پیش‌بینی بودن ترامپ، نگرانی‌ها را افزایش می‌دهد، به‌ویژه اگر توافق موقت قدم بعدی باشد. آیا ترامپ حاضر است در ازای یک توافق موقت، لغو قابل توجه اما نه کامل تحریم‌ها را بپذیرد؟

رهبری تندروها توسط شومر

دوشنبه گذشته، چاک شومر، رهبر اقلیت دموکرات‌های سنا، ویدیویی منتشر کرد و در آن به «توافق جانبی» ترامپ با ایران حمله کرد. او ترامپ را متهم کرد که در برابر ایران «واداده است».

این اقدامی آشکار برای تضعیف دیپلماسی میان ایالات متحده و ایران بود. شومر در این موضع خود ثابت‌قدم بوده است؛ او رهبری مخالفت‌های دموکرات‌ها با برجام را برعهده داشت که تقریباً تلاش‌های اوباما در سال ۲۰۱۵ را به شکست کشاند. در این مورد، واضح است که او با لابی اسرائیل در آمریکا همکاری می‌کند، اما یک عنصر سیاسی بنیادین‌تر نیز در کار است.

چاک شومر

شومر قصد داشت تلاش‌های دیپلماتیک ترامپ را تضعیف کند و این کار را به شکلی ناشیانه انجام داد. به جای مخالفت با توافقی که می‌تواند از وقوع جنگی در خاورمیانه جلوگیری کند - جنگی که می‌تواند منطقه را ویران کرده، هزاران و شاید میلیون‌ها نفر را بکشد و اقتصاد جهانی که همین حالا هم در وضعیت شکننده‌ای است را به شدت آسیب‌پذیر کند - شومر حمله خود را به عنوان نقدی بر تسلیم‌ شدن ترامپ به ایران و اینکه این کار به صورت محرمانه انجام شده، مطرح کرد.

این استراتژی یادآور همان نکته‌ای است که جمهوری‌خواهان در سال ۲۰۱۵ مطرح می‌کردند؛ زمانی که اوباما به خاطر مذاکره بر سر یک «توافق جانبی مخفی» در کنار توافق اصلی هسته‌ای ایران مورد انتقاد قرار گرفت. در واقع، آن توافق جانبی نقشه راه دقیق‌تری برای حل و فصل شکایات باقی‌مانده آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از ایران بود. این توافق در نهایت علنی شد و نشان‌دهنده تمایل اوباما برای عبور از مسائل گذشته بود، بنابراین شرایط نسبتاً به نفع ایران بود. اما واقعاً یک «توافق جانبی» بود.

اما این اتفاق اکنون رخ نمی‌دهد. آمریکا و ایران در حال انجام مذاکرات برای تعیین چارچوب‌های اصلی یک توافق و جزییاتی هستند که پس از آن برای تکمیل توافق لازم است. این کاری نیست که بخواهد به صورت عمومی انجام شود. شومر این موضوع را بسیار خوب می‌داند. این یک «توافق جانبی» نیست، بلکه همان توافق اصلی است که شومر می‌خواهد آن را متوقف کند.

خوشبختانه به نظر نمی‌رسد اظهارات شومر تأثیر زیادی داشته باشد. به جز جان فترمن بی‌ربط و مضحک که ترامپ را به خاطر خروج از توافق ایران تحسین کرد و بعد خواستار قطع دیپلماسی و کمک به اسرائیل برای بمباران ایران شد، هیچ دموکرات دیگری به طور خاص از حملات شومر حمایت نکرده است.

با این حال، ارزش دارد که این موضوع را زیر نظر داشته باشیم. دموکرات‌ها وضعیت بسیار ضعیفی دارند و حتی در حالی که سیاست‌های کلیدی ترامپ مثل حمله به مهاجران و تعرفه‌ها با شکست مواجه شده‌اند، قادر نیستند به لحاظ سیاسی بر او برتری پیدا کنند. جناح اصلی حزب ظاهراً تمایلی به حملات سازنده و اصولی علیه ترامپ ندارد، بنابراین سعی می‌کند از جناح راست به او حمله کند. این یک استراتژی شکست‌خورده است، به خصوص در این موضوع، چرا که اکثریت قوی مردم آمریکا می‌خواهند تنش‌ها با ایران از طریق دیپلماسی حل شود. اما دموکرات‌ها به ندرت فرصتی برای خودزنی را از دست می‌دهند، به ویژه در موضوعی که اسرائیل به شدت به آن علاقه‌مند است. و در این مورد، کوتاه‌بینی و ترس سیاسی آن‌ها می‌تواند باعث خساراتی بی‌سابقه شود.